او حيوان است تو انسان باش
هنوز گربهها سنگ ميخورند و سگها لگدهاي آبدار. تفنگهاي ساچمهاي هنوز هم رو به گنجشكها و كبوترها شليك ميكنند و آبگوشت گنجشك، غذاي لذيذ بعضيهاست.
حشرات كشته ميشوند آن هم به بدترين روش، فقط بهخاطر ترس يا اين كه ظاهر خوشايندي ندارند. خرسهاي قهوهاي در معرض انقراض گاهي فقط براي تفريح كشته ميشوند يا مثل پارسال به اين دليل كه زبان از حلقوم درآمدهشان كيمياست و براي انواع بيماريها، شفا بخش.
جغدها بهخاطر خرافهها طرد شدهاند و حيواناتي با ظاهر مرموز، بهخاطر افسانهها. حكايت حيوانات در سرزمين ما حكايت تلخي است.
بعضي از مردم حيوانات را موجوداتي اضافه ميدانند، مثل يك جا تنگ كن، كسي كه با حضورش قصد آسيبزدن به مردم را دارد و اگر بتوان او را حتي با كتك زدن يا كشتن از خود دور كرد بايد حتما چنين كرد.
درست است كه حرف زدن درباره حقوق حيوانات براي بعضيها هنوز گنگ و نامفهوم است اما حيوانات درست به اندازه ما حق زندگي دارند.
اگر براي ما طبيعت وسيلهاي براي امرار معاش يا جايي براي تفريح و تمدد اعصاب است براي حيوانات حتي براي ذرهبينيترينشان، همه چيز است. اگر طبيعت نباشد حيوانات هم نخواهند بود اما ما طبيعت را از بين ميبريم و حيوانات بيخانمان را آزار ميدهيم.
صرفنظر از آدمهايي كه حتي به حيوانات بيآزار هم رحم نميكنند. بعضيها از آن دست آدمهايي هستند كه به حيوانات رنجور و نيازمند كمك هم ترحم نميكنند.
گربهاي كه در يك شهر محاصره شده با آپارتمان، بچههايش را در زيرزمين خانهاي قديمي به دنيا ميآورد و آنجا جاگير ميشود به چه توجيهي از خانه بيرون انداخته ميشود تا چند روز بعد، گربه مادر، جسد بچههايش را در گوشهاي پيدا كند؟ پرندههاي گرسنه كه در سقف سيماني و موزاييكي ساختمانها حتي پاي سنگفرش شده درختان بهسختي دانهاي براي برچيدن پيدا ميكنند چرا حق ندارند دانهاي رابخورند كه ما برايشان پشت پنجرههايمان ميريزيم؟
تير و كمان بازي و هدف تيرهاي آتشين و سنگهاي تيز قرار دادن پرندهها هنوز هم جزئي از تفريح بعضي از بچههاست. ما نتوانستهايم به بچههايمان ياد بدهيم كه آرامش پرندهاي كه نزديك ما مشغول گشتزني است به اندازه آرامش خود ما مهم است. بعضي از بچهها حشرات را با روشهاي هولناك ميكشند چون مثلا مادرشان از آن حشره متنفر است.
اين كودك تقصيري ندارد، او از موهبت آموزش برخوردار نشده همانطور كه بزرگترهايش وقتي بچه بودند. اگر كسي از حيواني خوشش نميآيد مفهومش اين نيست كه بايد براي نابودياش هر كاري انجام دهد بلكه بايد راههاي دور كردن حيوانات چندشآور از اطرافمان را ياد بگيريم.
سيستم آموزشي ما به اين مسائل توجه چنداني ندارد. در شهرها و روستاها كسي به مردم آموزش نميدهد كه همزيستي مسالمتآميز با حيوانات داشته باشند.
هيچ نهادي به مردم ياد نميدهد اگر حيواني در طبيعت نباشد ديگر طبيعتي نخواهد بود و اگر طبيعت هم نباشد ديگر انساني روي كره زمين باقي نخواهد ماند. در اين حين، قوانينمان هم كه ساز خودشان را ميزنند.
از نظر قانون قاتل يك حيوان يك فرد مشكلدار كه بايد مجازات شود، نيست بلكه او كسي است كه كمي بيرحمي به خرج داده و زندگي را از حيواني گرفته است.
او از ديدگاه قانون كسي نيست كه بخشي از زنجيره حيات را نابوده كرده پس براي همين است كه روز به روز و نسل به نسل، آزار حيوانات ادامه پيدا ميكند و در نبود قوانين حمايتگر، حيوانات مرگهاي ناخواسته را تحمل ميكنند.
در برخي كشورهاي دنيا كه حقوق حيوانات در آنها امري بديهي و پذيرفته شده است، مردم و مسوولان حيوانات را حتي در استفاده از ميوه درختان سهيم ميدانند.
مثلا اگر در شهرشان درخت گردو، بادام، بلوط يا توت رشد ميكند خودشان هرگز به اين ميوهها دست نميزنند چون اعتقاد دارند اين محصولات سهم سنجابها، كلاغها، گنجشكها يا مورچههاست.