ترفندهای تازه و ترسناک کودکان کار در تهران
روزنامه فرهیختگان در گزارشی از تند شدن تعمدی واکنشهای کودکان کار خبر داده است.
ترفندهای تازه و ترسناک کودکان کار در تهران
در بخشی از گزارش منتشر شده آمده است:
* آزار و اذیت، باجگیری یا تلههای فیزیکی کودکانکار برای رهگذران همگی مواردی هستند که تا سالهای پیش اگر هم دیده میشدند، شمارشان اندک بود، حال اما زنگ خطر برای شهروندان و رهگذران به صدا درآمده است.
به نظر میرسد باندهای تکدیگری و مافیای بهرهکشی از کودکان کار دارند به سمت نوعی وندالیسم و دگرآزاری تغییر استراتژی میدهند و از تاکتیکهای جلبترحم و توجه به خشونت و درگیری لفظی و فیزیکی روی آوردهاند.
* حتما برایتان پیش آمده در ایستگاههای اتوبوس، گوشهوکنار چهارراهها یا داخل واگنهای مترو با کودکان کار یا متکدیان برخورد داشته باشید، در اینجا منظور دستفروشان نیست، کودکان کار مشخصا آن دسته از کودکانی هستند که بهاجبار مشغول به فالفروشی و سوالکردن از رهگذران هستند. حتما دیدهاید و فهمیدهاید که درمیان آنها الگوهای رفتاری، عرفی یا حتی کلامی یکسانی مشاهده میکنید، بهعنوان مثال روش کار و سناریوی عدهای از آنها در برانگیختن ترحم مخاطبانشان در مواردی کاملا شبیه بههم است، حرفهایشان شبیه به هم است و حتی در مواردی لحنشان هم یکسان است. این شباهت گاه آنقدر زیاد است که از خود میپرسید آیا این همان آدم دیروز است؟ یا صرفا رفتار و گفتارشان شبیه به هم بوده؟ این همان کودکی است که در خیابان حافظ به او برخورد کردهاید و حالا در خیابان شریعتی مشغول پیادهکردن همان سناریوی «عمو از این مغازه برام یه چیزی میخری؟» است یا کودک دیگری است و تنها روش کار و شیوه درخواست کردنشان شبیه به هم است؟
* خیابان خلوت بود، خانم جوانی مشغول گذر از تقاطع بود که دو نفر از آن کودکان به سمتش رفتند و از وی خواستند فالی بخرد، آن خانم جوان اما از خرید فال امتناع کرد، یکی از بچهها با صدای بلند جلوی آن خانم را گرفت با اشاره به یکی از دوستانش گفت: «اگر نخری، میگم این با مشت بزنتت» از شنیدن این جمله و تهدیدهای یک کودک با آن سن و سال غافلگیر شدیم، خانم جوان البته اهمیتی نداد و خواست به مسیرش ادامه دهد که یکی دو نفر از بچهها دنبالش دویدند و به کیفش لگد زدند.
* بهطور معمول کودکان با اختیار خودشان برای تکدیگری به خیابان نمیآیند. این امور ذکرشده همه تکدیگری هستند؛ چراکه طبق قانون پیش نمیروند. اینها باند هستند و هرکدام یک لیدر دارند که درآمد اعضایشان را جمع کرده و تنها در حد زندهماندن اعضایشان پول میدهند و کودکانی هم که به این باندها میپیوندند تنها برای گرسنه نماندن و ادامه حیات مقاومت میکنند وگرنه اصلا علاقهای به اینقبیل کارها ندارند.
* اینها بچهاند اما عزتنفس دارند و باید مثل انسان و شهروند با ایشان برخورد شود. بهعنوان نمونه همین حرکاتی که برای غذا دادن به گربهها در شهر باب شد، برای کودکان کار نیز پیش آمد. جمعهایی تصمیم گرفتند غذا تهیه کرده و در میان کودکان کار پخش کنند اما نحوه انجام این کار در مواردی باعث شد که این افراد بیشتر نسبت به این حرکت خشم پیدا کنند؛ چرا؟ چون تصور میکنند داریم به ایشان صدقه میدهیم یا مثلا زمانی که میگوید برایم فلان چیز را بخر، اگر بخواهید کالای دیگری و مشابه آن را بگیرید، قبول نمیکنند و دقیقا همان کالایی را میخواهند که به ایشان دستور داده شده تحویل بگیرند.»