90/ فحش باران در تاريکي!
در محاصره چرکاب و مگس هيچ نشانهاي از مهر ديده نميشود. يقه ميدرند. مثل دستفروشان عربده ميکشند و شرم نميکنند از اينکه شهر را به هم ريختهاند و اخلاق را ميان شمشادها فرستادهاند.
اميد مافيعصرخبر: در محاصره چرکاب و مگس هيچ نشانهاي از مهر ديده نميشود. يقه ميدرند. مثل دستفروشان عربده ميکشند و شرم نميکنند از اينکه شهر را به هم ريختهاند و اخلاق را ميان شمشادها فرستادهاند.هر روز مصاحبه عليه همديگر. هر روز پردهدري. هر روز صداي کشدار آدمهايي که نفسکش طلب ميکنند و براي هم آسمان ريسمان ميبافند و از خاموش شدن چراغها هراسي ندارند. آن طرف در اردوي قرمزها هر روز يکي ديگري را ميشويد و روي رخت پهن ميکند تا باور کنيم ستارههاي دهه شصت هم اگر آب گير بياورند شنايشان بد نيست و به سمت غرقشدن قورباغه ميروند. اين طرفتر آقاي سوبله چوبله، هرچه در دهانش هست بيرون ميريزد و مدعي ميشود سکاندار آبي بايد حالا حالاها بدود تا به رکوردش برسد.همه دارند هفتتير کشي ميکنند. انگار واژه وفاداري را فراموش کردهاند و سوار بر اسبهاي مفلوک بياخلاق پيش ميتازند. اين حقيقت فوتبال ماست. شکمها سير است و صداي دستفروشان و بيچارهها به گوش نميرسد. پس بهتر است شيشههاي رفاقت را بشکنند، همديگر را عقدهاي خطاب کرده و عصب خواب رفته خود را با شلوغ کاري بيدار کنند. حال اين وسط آدمهاي مأخوذ به حيا چگونه بايد حرفهاي چارواداري ستارههاي ديروز و امروز را بشنوند و دم نزنند معلوم نيست؟ چه روزگار غمانگيزي!حوصله فوتبال از دست اين آدمها پاک سر رفته است. فوتبالي که قرار بود لعبتي باشد و نوشي حالا ديگر عفريتهاي شده است و نيشي. حالا تو بگو من تنهاييام را پشت کدام صفحه روزنامه پنهان کنم رفيق؟ مبارک باد فصل چرکاب و مگس!