نغمه دل‌نشین ترانه مادری در ماه عسل

مجله مهر: احسان
علیخانی ماه عسل بیست و پنجم را این گونه آغاز کرد: بین ما، حداقل در
طایفه من و دوستانم خیلی مرسوم است که اظهارنظرهای عجیب و غریبی راجع به
زندگی خلق الله میکنیم. یعنی میگوییم اگر این دو نفر با هم ازدواج میکردند خیلی عالی میشد، اگر فلانی کارش را میگذاشت کنار، یک کار دیگر پیدا میکرد فوقالعاده میشد، اگر دانشگاه آن رشته تحصیلی را میخواند
که عالی بود و هزارتا نسخه دیگر که همین جوری برای دیگران در حال
پیچیدنیم؛ اما هرگز حاضر نیستیم که یک مقداری از خودمان ارتفاع بگیریم، از
بالا خودمان را نگاه کنیم و برای خودمان نسخه بپیچیم. گاهی اوقات از کنار
دستفروشی عبور میکنیم که کتابی را معرفی میکند، در ده دقیقه پولدار شوید! تناقض را ببینید… راجع به آن کسی که دارد یک چنین کاری را انجام میدهد که حتما به خاطر هزار و یک مشکل و گرفتاری بوده، ما نمیتوانیم حرفی بزنیم. اما نفس  این کار را ببینید. پولدار شدن در ده دقیقه…! دارید شما این کتاب را از این آدم میخرید، واقعا تناقض عجیبی دارد. خیلی از ما این گونهایم و قبول کنیم و برای خودمان اعتراف کنیم، که فوقالعاده نسخهپیچهای خوبی هستیم برای زندگی آدمها، اما برای خودمان هرگز! در صورتی که اگر زمان داشته باشیم که به مشکلات و عیب و ایرادهای خودمان بپردازیم، هرگز زمان اضافهای پیدا نمیکنیم که سراغ زندگی خلقالله برویم. در این تردید نداریم، شما هم بهتر از من میدانید.

از هر دست بدهی، از دست نمیدهی

علیخانی
ضمن اعلام اینکه تا کنون ۲۰۰ هزار نفر حمایت خود را در طرح محسنین اعلام
کردند از مخاطبین ماه عسل و هنرمندان و ورزشکارانی که علاوه بر اعلام
حمایت، به عنوان سفیر طرح محسنین فعالیت میکنند تشکر کرد. وی اعلام کرد: هموطنان
بسیاری در خارج از کشور مانند آمریکا، دانمارک، استرالیا، دبی، قطر و …
در طرح محسنین شرکت کرده و روز به روز هم بر تعدادشان افزوده میشود. همچنین کسانی که دوست دارند به طور گروهی سرپرستی تعداد زیادی از این کودکان را به عهده بگیرند، میتوانند
عدد مورد نظرشان را به شماره محسنین پیامک و یا به سایت محسنین مراجعه
کنند. وی افزود: ما قرار نیست برای کسی نسخه بپیچیم، فقط میتوانیم از شما دعوت کنیم و منتتان را بکشیم که من مطمئنم اگر هر کدام از شما فقط یک بار این بچهها را ببینید، امکان ندارد از کنارشان ساده عبور کنید.

آشتی دادن بین مردم

بعد
از پخش آیتم پشت صحنه برنامه روز گذشته علیخانی با اشاره به کار نیک سید
محمد امین جعفری حسینی که در مقام یک وکیل به دنبال برقراری آشتی میان
دیگران بود گفت: گاهی اوقات تصمیمات نهایی و خروجی که از تفکر و تأمل ما رخ
میدهد خیلی حیاتی است. گاهی واقعا در چند ثانیه تصمیم میگیریم که کاری را انجام بدهیم یا نه، حتی اگر این کار را بلد نباشم، میدانم اتفاق خوبی است و آن را در وجود دیگران تحسین میکنم. در این دوره و زمانهای که ما خیلی ساده از کنار همدیگر عبور میکنیم، یک نفر که بین دو آدم آشتی ایجاد میکند شایسته تحسین و غبطه خوردن است.

تشکر حاج آقا طباطبایی از برنامه دیروز ماه عسل

استاد
اخلاق و مصلح ذات البین حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی طباطبایی  بعد از
برنامه روز گذشته ماه عسل با موضوع آشتی دادن بین افراد، ضمن دعای خیر برای
مسئولان، عوامل و مجری قابل این برنامه، با انتشار عکسی از خود در حال
تماشای برنامه ماه عسل، در صفحه شخصیشان این پست را قرار دادند: امام کاظم (ع) میفرمایند:
طوبى لِلمُصلِحينَ بَينَ النّاسِ، اُولئِكَ هُمُ المُقَرَّبونَ يَومَ
القيامَةِ؛ خوشا به سعادت اصلاح كنندگان بين مردم كه آنان همان مقرّبان روز
قيامت اند. تحف العقول صفحه ۳۹۳

دوستی ۱۵ ساله محترم و فریبا

احسان علیخانی با ذکر این نکته که مهمانان متفاوتی دارد وارد صحنه ماه عسل شد. فریبا و محترم که ۱۵ سال از دوستی آنها میگذرد،
از شهرستان ابهر در استان زنجان مهمان ماه عسل بودند. فریبا دارای معلولیت
جسمی و محترم دارای معلولیت ذهنی است. فریبا از گذشتهاش گفت: خانواده من ابتدا در ابهر زندگی میکردند،
اما در سال ۷۷ بعد از قبولی من در دانشگاه به اصفهان رفتند و من چون به
ادامه تحصیل علاقه داشتم بر خلاف اصرارهای خانواده در ابهر ماندم؛ و دوری
ازخانواده برایم سخت نبود، چون به دنبال هدفم بودم. در هر حال هر هدفی
مشکلات و سختیهای خود را دارد و به راحتی به دست نمیآید. فریبا داستان محترم را این گونه روایت کرد: از سال ۷۷ تا حدود سه سال به همراه خواهرم زندگی میکردم، اما به خاطر شرایط جسمانیام و موقعیتی که خواهرم داشت نمیتوانست به طور دائم کنار من باشد. از دانشگاه تقاضای کمک کردم. آنجا با دختردایی محترم آشنا شدم. یک هفته بعد از آشناییمان،
محترم را به من معرفی کرد و گفت که محترم معلولیت ذهنی دارد و به من
پیشنهاد داد که با محترم زندگی کنم. من هم با جان و دل پذیرفتم، چون قبل از
آن من تجربه دو سال زندگی در آسایشگاه تهران را داشتم و میدانستم که با این افراد راحتتر میتوان زندگی کرد.

تبادل کار و اندیشه میان دو دوست

فریبا
از علت معلولیتش توضیح داد: معلولیت من از ۵ سالگی شروع شد و از ۱۲ سالگی
شدیدتر شد و روز به روز در حال پیشرفت است. من در کودکی هم میتوانستم راه بروم و هم بنشینم ولی کلا همه تواناییها را از دست دادم. وی درباره کسالت محترم گفت: کسالت ذهنی محترم به گونهای
است که فراموشی دارد. دختر خیلی خوبی است و برای این که به آسانی بتوان با
او کنار آمد و زندگی کرد باید ابتدا او را درک کرد و فهمید. خوشبختانه من
با محترم مشکلی ندارم. او را دوست دارم و با دنیا عوض نمیکنم. محترم هم گفت: من فریبا را خیلی دوست دارم. خیلی برای من زحمت کشیده و تا آخر عمر کنارش میمانم. علیخانی گفت: به تعبیری در واقع شما ذهن محترم هستید و به جای او فکر میکنید و تصمیم میگیرید و او کارهای شما را انجام میدهد و همدیگر را تکمیل میکنید. فریبا با تأیید این نکته گفت: ما کار و اندیشه هستیم. یعنی کار از محترم و اندیشه از من است.

ما مکمل هم هستیم

در ادامه آیتمی از محل کار و زندگی محترم و فریبا پخش شد. فریبا مرکزی را برای بچههای معلول راهاندازی کرده تا محیط و فضای مناسبی را برای رهایی از انزوا و شرکت در جامعه در اختیار این افراد قرار بدهد. در این مجموعه کلاسهای متفاوتی اعم از کامپیوتر، خیاطی، معرقکاری و … برای افراد معلول تشکیل میشود. نکته جالب توجه در خصوص جا به جایی فریبا قدرت محترم در دادن کمکهای فیزیکی به او است. بعد از پخش آیتم علیخانی پرسید: هر بینندهای ممکن است فکر کند این رفاقت به دلیل یک نیاز شکل گرفته، فارغ از این که شما میتوانید مشکلات یکدیگر را پوشش بدهید، این محبت وجه دیگری هم دارد؟ فریبا گفت: وجود محترم برای من وجود کاملی است. یعنی من احساس میکنم وقتی محترم کنار من  است دنیا مال من است. یعنی با قدرت محترم است که من میتوانم پیشرفت کنم، راه بروم و با مردم ارتباط برقرار کنم. محترم خیلی بیشتر از یک فرد سالم به من قدرت و امید میدهد. علیخانی افزود: من قبل از برنامه وقتی دیدم محترم شما را بلند کرد، خیلی تعجب کردم، چون فکر میکردم باید دو سه نفر از خانمهای گروه به شما کمک کنند. و مهمتر اینکه دیدم با یک عشق و محبتی نسبت به شما این کار را انجام میدهد، این کار را نه به عنوان وظیفه میداند و نه کارکردن و نه هزار صفتی که ممکن است ما به این ماجرا اطلاق کنیم. این محبت و رفاقت در رفتارش کاملا موج میزند. وی در ادامه از فریبا پرسید: در رابطه شما و محترم خانم، محترم زحمت بیشتری برای شما میکشد، شما برای او چه کار کردید؟ فریبا گفت: در ظاهر کسی متوجه بیماری محترم نمیشود،
ولی تمام کارهایی که او امروز قادر به انجام دادن آنهاست از من یاد گرفته
است. کارهایی مثل غذاخوردن، حمام کردن، لباس پوشیدن، ارتباط با دیگران و
… را من به او آموزش دادم. به همین خاطر بهزیستی حتی پیشنهاد داد که من
به چند نفر دیگر آموزش بدهم ولی من قبول نکردم.

مصائب یک مادر

خانواده حسنزاده
مهمانان دیگر علیخانی بودند که در صحنه ماه عسل حضور داشتند. مادر که از
قم آمده بود گفت: فقط همین دو فرزند را دارد. حسن ۵۰ و حسین ۴۷ ساله است.
حسن از سرگذشت مادرش تعریف کرد: مادر از یک خانواده متمول بود. زمانی که ۱۰
سالش بود ورشکست میشوند و در ۱۱ سالگی با پدر مرحومم که ۱۹ سال بزرگتر از ایشان بود ازدواج میکند.
وقتی ۱۳ سال داشت من و سه سال بعد در سن ۱۶ سالگی حسین به دنیا آمد. در
همین فاصله پدربزرگ، پدر و همسرشان را هم از دست دادند و تمام فراز و
فرودهای زندگی مادرم در این ۸ سال اتفاق افتاد. مادر تعریف کرد: وقتی حسین
به دنیا آمد بر اثر شدت بیماری زردی دچار فلج مغزی و عقبماندگی ذهنی شد. تا ۶ ماه گریه میکرد و به لحاظ ظاهر نیز با بچههای دیگر خیلی تفاوت داشت. به پزشکان زیادی مراجعه کردم تا این که شفایش را از امام رضا(ع) گرفتم. حسن افزود: حسین بسیار گریه میکرد و نگهداری از او خیلی سخت بود. تا ۱۰ سالگی نه مینشست، نه غذا میخورد و نه حرف میزد.
مادرم حسین را پیش پزشکان فراوانی برد. حتی یک بیمارستان در درکه تهران به
او معرفی کردند و زمانی که هیچ امکاناتی نبود برای درمان حسین از قم با
اتوبوس به تهران میآمد. بار اول مسئولین بیمارستان که مخصوص این بچهها بود به مادر گفتند: بچهات را همین جا بگذار و برو و زندگیات را پای این بچه نگذار. مادر ناراحت میشود و خیلی گریه میکند. مادر ادامه داد: دکتر خیلی تعجب کرده بود و به پرستارها میگفت همه گریه میکنند که بچهشان را اینجا بگذارند، اما این خانم گریه میکند که بچهاش را این جا نگذارد.

نفسهایی که به هم گره خوردند

علیخانی پرسید: فارغ از همه سختیها و عشق مادرانهای که شما دارید، حسین کمکحال شما هم هست؟ مادر جواب داد: خیلی، در تمام مدت بیماری از من مراقبت میکند. چند وقت قبل از پلهها سقوط کردم حسین برای کمک به من دیگران را خبر کرد. در حیاط را میبندد، رخت خواب جمع میکند، درکارهای خانه به من کمک میکند و هرشب داروهای من را به من یادآوری میکند. از گریه کردن من خیلی ناراحت میشود. حسین، تا قبل از این دغدغه من بود، الان مونس من هست و حتی یک دقیقه دوری از من را نمیتواند تحمل کند. حسن افزود: حسین با این که محدودیتهایی دارد و از سویی خیلی از دغدغههای ما را در زندگی ندارد ولی به طرز عجیبی احساساتی است و مثلا اگر شما را بعد از ۲۰ سال ببیند کاملا اسم شما و امروز را به خاطر میآورد. حسین به قدری با محبت و با ادب است که همه اهالی و همسایهها دوستش دارند و با او ارتباط برقرار میکنند. علیخانی از مادر پرسید: حاضر هستید فقط برای یک روز حسین دور از شما باشد؟ مادر گفت: حتی وقتی برای یک ساعت مهمانی میرود، احساس میکنم
یک چیزی را گم کردم. وقتی حسین بیمارستان بود مجبور شدیم بپذیریم مادر که
خودش بیمار بود به عنوان همراه کنار او بماند چون حسین دوری مادر را تحمل
نمیکرد.

مادرانه

مادر که به خاطر داشتن فرزندان سالم خدا را شکر میکرد گفت: با این که فرزندانم پدر نداشتند اما به حرف من گوش میدانند. حسن دیر به خانه نمیآمد و با دوستان ناباب معاشرت نداشت. همیشه نگرانش بودم. برای تربیت فرزندانم جذبه داشتم اما آنها را تنبیه نمیکردم. علیخانی در پایان گفت: این که حسین هم سایه پدر بالای سرش نبوده و هم معلول بوده اجر شما را بیشتر میکند.
مادر در تأیید این حرف گفت: وقتی حسین کوچک بود شنیدم که امیرالمؤمنین(ع)
یتیم معلولی را که کسی در مسجد رها کرده بود بزرگ کردند. روزی که این یتیم
از دنیا رفت، حضرت علی(ع) خیلی گریه کردند. وقتی از حضرت علت این همه بیتابی را پرسیدند، فرمودند: دیگر فرصت نگهداری از کسی که هم یتیم هست و هم معلول را نخواهم داشت و دیگر این اجر را نمیبرم.
من هم از کودکی حسین به این فکر کردم که او هم یتیم است و هم معلول و هم
پناهی ندارد. علیخانی گفت: پدر و مادرهایی هستند که در این دوره و زمانه به
خاطر مشکل کوچکی فرزندشان را رها میکنند، با این که گاهی اوقات خیلی سخت است، خدا قسمت کسی نکند، تحملشان تمام میشود. اما شما کوه صبر هستید.

کلام پایانی

با بوسهای
که حسین بر دست مادر زد، احسان علیخانی کهکشان ماه عسل را ترک کرد و گفت:
هیچ چیز به اندازه این تصویرهایی که دیدیم و این عشق و رفاقت جذاب نبود. هم
بین خانم نظری و محترم خانم و هم در خانواده حسنزاده، مادر همه چیز را گفت. دیگر چه میتوان گفت… هیچ… ماهتون عسل

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک