سوال سایت اصولگرا از سوپرانقلابی ها: از خودتان نمی پرسید چرا این چهره رسانه ای اپوزیسیون طرفدار شما شده است؟
در روزهایی که کشور درگیر یک رویارویی نظامی بیسابقه با رژیم صهیونیستی بود، آنچه بیش از هر چیز به چشم آمد، بلوغ اجتماعی، وحدت عمومی و نظم مثالزدنی مردم ایران بود. در شرایطی که دشمن حساب ویژهای روی ایجاد اغتشاش داخلی باز کرده بود، مردم با رفتاری مسئولانه نهتنها از هرگونه التهاب و بحران پرهیز کردند، بلکه به پشتوانهای برای نیروهای دفاعی کشور تبدیل شدند

به گزارش عصر خبر، سایت تابناک نوشت: دولت نیز در حرکتی هوشمندانه، تمرکز خود را بر دفاع و پاسخ دقیق و هدفمند به تجاوز دشمن گذاشت؛ و این عملکرد، تنها در ۱۲ روز به آتشبس و پیروزی دیپلماتیک و نظامی انجامید.
اما اکنون، تنها چند روز پس از پایان بحران، جریانی رسانهای آشنا به میدان آمده و در اقدامی هدفمند، دوباره افشاگریهای تکراری و تاریخمصرفگذشته را به سطح رسانهها بازگردانده است. در صدر این جریان، علی علیزاده قرار دارد؛ کسی که در سالهای گذشته در رسانههایی چون BBC فعال بوده و حال در اردوگاه اصولگرایان و بهویژه حلقه فکری سوپر انقلابیها ایتایی ایفای نقش میکند.
مسأله آن است که علیزاده و دیگر کنشگران رسانهای همسو، به جای تحلیل آنچه در این ۱۲ روز رخ داد ـ یعنی وحدت اجتماعی، قدرت نظامی، هوشیاری دولت و پیروزی راهبردی کشور ـ روی اختلافات داخلی،تسویهحسابهای جناحی و احیای دوقطبیهای فرسوده متمرکز شدهاند.این اقدام، نمونهای آشکار از یک تکنیک شناختهشده در رسانههاست: تکنیک رسانهای: تغییر کانون توجه (Redirection)
این تکنیک با هدف منحرفکردن افکار عمومی از موضوع اصلی و تمرکز آن بر سوژههای جانبی و حاشیهای به کار میرود. در اینجا، بهجای تحلیل علل شکست اسرائیل در براندازی روانی و اجتماعی ایران، یا درس گرفتن از انسجام داخلی، به ناگاه فضای رسانهای با افشاگریهایی درباره گذشتهی برخی چهرههای رسانهای اصولگرایان قالیبافی یا شبهاصلاحطلبان پر میشود—موضوعاتی که نه تازگی دارند، نه اولویت، و نه ارتباط مستقیم با رخداد اخیر.
فراموشی تجربهی تاریخی یک پیروزی ملی، بازگشت دوقطبیهای فرسوده و بیاثر، ایجاد تفرقه میان جریاناتی که در ۱۲ روز گذشته کنار یکدیگر ایستادند، و جایگزینی تحلیل عقلانی با تخریب شخصی و اتهامپراکنی، تنها بخشی از نتایج خطرناک خط رسانهایای است که پس از آتشبس، توسط چهرههایی چون علی علیزاده دنبال میشود.
باید پرسید این مسیر چه نسبتی با امنیت ملی دارد؟ آیا تداوم چنین رفتارهایی در خدمت توسعه سیاسی کشور است یا در راستای تسویهحسابهای جناحی با پوشش شبهتحلیلهایی که از پیش تعیین شدهاند؟ مهمتر آنکه، آیا از بیرون بوی نفوذ و پروژهای امنیتی به مشام نمیرسد؟ علیزاده که سالها در BBC فعالیت میکرد و در موضعی آشکار ضد نظام و ضد حاکمیت قرار داشت، حالا چگونه ناگهان به مدافع سوپرانقلابیها بدل شده است؟ با چه انگیزهای با وجود نهادهای نظارتی و قوه قضاییه، چهره به چهره به فعالان رسانهای میتازد؟ آیا این مسیر جز تداوم نشستن کنار امثال مسیح علینژاد در قالبی دیگر نیست؟ شاید تنها تفاوت، رنگ پرچم پشت سر باشد. لندن حالا مأمن بلاگرها، یوتوبرها و افشاگرانی است که به اسم شفافیت و وطندوستی، ویو میگیرند و از محل حمله به چهرههای داخل ایران، درآمد یوتیوبی و رسانهای کسب میکنند. آیا وقت آن نرسیده است که این بازی را شفافتر ببینیم و بپرسیم: چه کسی از آشوب پس از انسجام ملی سود میبرد؟