انتقاد عباس عبدی به روز خبرنگار: مثل آن است به جای روز پزشک بگوییم روز جرّاح!
17 مرداد به مناسبت شهادت مرحوم صارمی به دست نیروهای طالبان، روز خبرنگار نامیده شده است. البته منظور واقعی همان روز روزنامهنگار است. چون عنوان آن مرحوم خبرنگار بود، آن نام را به عنوان روز برگزیدند. مثل آن که به جای روز پزشک بگوییم روز جرّاح! جراح زیرمجموعه حرفه پزشکی است. شاید هم علت مهمتری داشت که این روز را خبرنگار نامیدند. چون نوعی حساسیت تاریخی از سوی ساخت سیاسی نسبت به روزنامهنگار وجود دارد که حتی موجودیت آن کمتر به رسمیت شناخته شده است.
عباس عبدی در روزنامه ایران نوشت: ولی خبرنگار عنوان عامی است که برای خبرنگاران صدا و سیما نیز به کار برده میشود. ممکن است این توضیحات اضافی به نظر آید، اما اگر خوب دقت کنیم، مفاد کل یادداشت را از همین مطالب آغازین میتوان حدس زد. هنگامی که گفته میشود موجودیت روزنامهنگار به رسمیت شناخته نمیشود بدان معنا نیست که افرادی به نام روزنامهنگار نداریم؛ داریم، شاید کم هم نداریم. حتی اگر کیفیت آنها بالا نباشد. آنچه که به رسمیت شناخته نمیشود رسالت و وظیفه روزنامهنگاری است. رسالت و وظیفهای که جز در محیط آزاد و قانونمدار، قابل انجام نیست.
نسبت روزنامهنگار با این دو ویژگی یعنی آزادی و قانونمداری، مثل نسبت ماهی و آب است. روزنامهنگار در این فضاست که چندین وظیفه مهم و حیاتی دارد.
نخستین وظیفه و رسالت روزنامهنگار، نقش آگاهیبخشی است. این کار از طریق انعکاس اخبار، انجام گفتوگو با مردم و صاحبان آرا و نوشتن یادداشتها و مقالات و تهیه گزارشهای تحلیلی عملی میشود. انجام این وظیفه جز با وجود حداقلی از آزادی ممکن نیست. جامعهای که در آن این وظیفه مهم روزنامهنگاری وجود نداشته باشد، جامعهای چند پاره خواهد شد. در واقع روزنامهنگار نه فقط آگاهی و دانش، بلکه آگاهی جمعی و اجتماعی ایجاد میکند. ما از طریق درس میتوانیم آگاهی کسب کنیم اما این آگاهی انتزاعی و تا حدی فارغ از ارتباطات اجتماعی است.
ولی آگاهیهایی که از طریق روزنامهنگاری و رسانه منتشر میشود، نوعی کنش اجتماعی و مبتنی بر فهم و آگاهی اجتماعی است. فرد را در موقعیت خاص اجتماعی صاحب آگاهی میکند و ماهیت آن با آگاهیهایی که در مدرسه و کلاس درس به دست میآوریم، متفاوت است. شرح و بسط این نوع آگاهی و تمایز آن با دانش و آگاهی انتزاعی و کلاسیک مقاله جداگانه و مفصلی میطلبد.
وظیفه دوم و مهم روزنامهنگار نظارت است. او چشم بینای جامعه در بیان کاستیها و تخلفات است. هر نظام اجتماعی نیازمند نظارت درونی و بیرونی است ساختار رسمی قدرت در هر کشوری نیازمند نظارت غیررسمی و بیرونی است. هنگامی که چنین نظارتی باشد، مثل دوربینهای نظارتی عمل میکند. تاکنون بارها مواجه با این مسأله شدهاید که رانندگان پیش از رسیدن به محل نصب دوربین های جادهای سرعت خود را کاهش میدهند. حال اگر کسی نداند که دوربین کجاست و در واقع همه جا باشد، در این صورت در تمام طول مسیر قانون را رعایت خواهد کرد و از سرعت مجاز عبور نمیکند. عکس این نیز وجود دارد. اگر کسی یقین بداند که دوربین وجود ندارد و اگر هم هست، قادر به تصویربرداری و ثبت تخلف نیست، تمام راه را با سرعت غیرمجاز طی خواهد کرد. آیا با این تفاسیر در ایران مجالی برای نظارت وجود دارد؟ هنگامی که یک روزنامهنگار با دوربینهای خود سوء استفاده از قدرت را ثبت و ضبط کرده و آن را در اختیار افکار عمومی قرار می دهد، ولی به جای آن که تکریم شود
با دادگاه مواجه گردد و خیلی صریح به او بگویند که انجام این موارد ربطی به تو ندارد و… به منزله آن است که چراغ برای عبور از سرعت مجاز سبز است و با خیال راحت و با هر سرعتی که دوست دارید، برانید! این دو وظیفه حیاتی را کی و در چه صورتی به بهترین شکلی انجام خواهیم داد؟ آیا امکان تخطی از اصول حرفهای در انجام این رسالت وجود دارد؟ پاسخ بلی است. در چنین شرایطی تخلف نه تنها ممکن بلکه رایج هم می شود. علت نیز روشن است.
فقدان تجربه جمعی و نبودن سنت پایدار و نداشتن نهاد حرفهای در روزنامهنگاری علت این وضع است. آنان که بیش از همه بر روزنامهنگاران فشار میآورند، بیش از هر کس دیگری در شکل نگرفتن این سنت مقصر هستند و در عین حال بیش از همه علیه روزنامهنگاران ادعا دارند.
روزنامهنگاری در ایران ضعیف و نحیف بود تا اینکه اینترنت و شبکههای مجازی هم آمد و به قول معروف: گل بود، به سبزه نیز آراسته شد! با این اندازه از تیراژ و با این اندازه از محدودیتهای نوشته و نانوشته و این اندازه از هزینههایی که طبعاً فقط افراد عاشق این حرفه آماده پرداخت آن هستند، چشمانداز این حرفه امیدوارکننده نیست. ولی مخالفان روزنامهنگاران خوشحال نباشند. چون فقدان چشمانداز امیدوارکننده فقط محدود به روزنامهنگاران نخواهد بود. اگر دسترسی به بنزین نداشتید، بهترین خودرو هم برای نقل و انتقال شما کاری نمیتواند انجام دهد. در غیاب روزنامهنگاران، باید هم شاخص فساد در بالاترین حدها باشد. مبارزه با فساد و در عین حال راحت نبودن روزنامهنگار در انجام وظیفهاش دروغترین شعاری است که میتوان گفت.