اینجا؛ چادر و پتو و ترس از سرما درد و حکایت مشترکی است
زلزله تا پای قلعه یزدگرد سوم هم رفته است؛ پایین قلعهای جامانده از دوران ساسانی روستایی قرار دارد به نام «زرده دالاهو» که روزگاری قربانی جنایات صدام و بمباران شیمیایی شده بود و این روزها زخمهایشان با زلزله مجدد سر باز کرده است.
به گزارش ایسنا، از جاده کرمانشاه حدودا ۲۰ کیلومتر مانده به سرپل ذهاب جادهای است که به سمت ریجاب از توابع شهرستان دالاهو میرود. در بالای این جاده روستایی وجود دارد به نام «زرده»، روستایی تاریخی که با همه زخمهایش، باز هم طبعیت سبز و بکرش همچون مادری از مردمانش پرستاری می کرد.
اما «زرده» چند روزیست که زخمهایش سر باز کرده و خشم طبیعت مردمانش را سیه پوش کرده و آواره.
اینجا زرده است، روستایی که خانههایش همچون بسیاری دیگر از روستاهای کرمانشاه دربرابر زلزله ۷.۳ ریشتری تاب نیاورد و بر سر مردمانش آوار شد .
مردمان زرده چند شبیاست که در چادر و سیه چادرها و در دامان طبیعت، روزها را به شب و شبها را به روز میرسانند و همچون سایر همشهریانشان نگران هستند، نگران از شرایط و آینده مبهمشان و زمستانی که دعا میکنند امسال خیلی سخت نباشد.
تعداد اهالی روستای زرده کم است و با وجود اینکه حدود ۴۰ تا ۵۰ چادر بین مردم توزیع شده است اما باز نیاز به چادر وجود دارد چون بخاطر کمبود چادر هر چند خانواده باید از یک چادر استفاده کنند. علاوه بر این بیشتر ترس آنها از روزهای آینده است، از زمانی که آسمان بارانی شود.
آرزوی همیشگی مردمان غرب و جنوب کشور باریدن باران است اما فکرش هم نمیکردند روزی برسد که آرزو کنند ای کاش باران نبارد
واقعیت این است که حکایت چادر و پتو و ترس از سرما، حکایت تکراری و مشترک این روزهای مناطق زلزله زده است. اغلب مردم اولین مسئلهای که به آن اشاره میکنند توزیع چادر و پتو و وسایل گرمایشی است. این موضوع آنچنان مورد توجه است که حتی در مسیر در جاده کرمانشاه بنری را پشت و رو کرده بودند و روی آن نوشته بودند «ما چادر لازم داریم» با این حال اما امکانات در حال رسیدن به روستا بود در مسیر خودروهای مختلف امدادی دیده میشدند که برای ارائه خدمات به روستاییان به سمت زرده میرفتند. یک کامیون هم از اصفهان برایشان چادر و پتو و اقلام زیستی آورده که در میان مردم توزیع میشود موضوعی که اهالی زرده هم به ان اشاره داشتند .
اهالی این روستا حالا از خانه به چادرها کوچ کردهاند اما خانههای این منطقه نسبت به مناطقی مثل سرپل ذهاب که بعضا کاملا تخریب شده بودند آسیب کمتری دیدند هر چند هر چقدر که خانه خراب شده باشد کم یا زیاد؛ آخرش بی خانمانی را به همراه دارد.
یکی از اهالی روستا، خانمی که شوهرش در بیمارستان است، میگوید فعلا نمیتواند او را ببیند و در ادامه اصرار میکند که خانهاش را به ما نشان دهد. در را باز میکند، خانه هنوز بوی رنگ تازه میدهد. میگوید که مدت زیادی نگذشته که سفیدکاری کرده بودیم و برای خانه خرج کرده بودیم. دیوارهای خانه ترک برداشته بود و بخشی از سقف و دیوارها نیز به پایین ریخته بود.
به گفته اهالی، در این روستا ۹ نفر بر اثر زلزله فوت کردهاند تعدادی که نسبت به جمعیت روستا و در مقایسه با مناطق آسیب دیده دیگر کمتر است اما عزیز از دست رفته کم یا زیاد ندارد یک نفر هم یک نفر است.
بیشتر کشته شدگان مربوط به دو خانواده بودند. خانوادههایی که حالا خانههایشان عزاخانههای نیمه خرابی هستند و درشان باز است تا هم محلیها برای عرض تسلیت به آنجا بروند. در این خانهها در گوشهای که کمی مطمئنتر باشد سیاه چادری علم شده و خانمهای سیاه پوش دور هم غمگین نشستهاند و عزاداری و سوگواری میکنند؛ تصویری آشنا از این روزهای مناطق آسیب دیده کرمانشاه.
این داستان روستایی است که درد زلزله را چشیده اما هنوز درد بزرگتری از گذشته را با خود به همراه دارد. هنوز خس خسهایی که خاطره بمباران شیمیایی روستای زرده در زمان جنگ را زنده نگه داشتهاند، در صدا و سینهشان است.