دو نفر از رجال سیاسی کشور،با بی صداقتی رئیس جمهور شدند!
بالاخره آش شوری را که ائتلاف سه گانه پخته بود، شورتر شد و امروز ائتلافی
که خود را ائتلاف اکثریت اصول گرایان می نامد نیز موجودیت خود را اعلام
کرد.ائتلاف جدید که ائتلافی متشکل از باهنر، متکی ، ابو ترابی، پور محمدی و
آل اسحاق است، در واقع همان راست سنتی، متشکل از کاندیداهای هیات های
موتلفه، جامعه روحانیت مبارز و تشکل های عضو جبهه پیروان خط امام و رهبری
است. تشکل هایی دست راستی که آخرین حضور جدی ، البته توام با شکست خود در
عرصه سیاست ایران را در دوم خرداد 76 تجربه کردند.
در آن سال راست
سنتی شکست سهمگینی را از محمد خاتمی پذیرفت. پس از پایان دوره اصلاحات و
گاه انتخابات ریاست جمهوری سال 84، راست سنتی مجددا شانس خود را برای رسیدن
به قدرت در قامت علی لاریجانی جستجو کرد که مجددا شکست را تجربه کرد. حتی
در آخرین انتخابات برگزار شده، یعنی انتخابات سال گذشته مجلس شورای اسلامی،
هیات های موتلفه حتی نتوانستند دو تن از معروف ترین چهره های خود یعنی
«بادامچیان» و «نبی» را راهی بهارستان کنند.
راست سنتی اگر چه در
طول این سالیان همواره کوشید که موفقیت های دولت احمدی نژاد را موفقیت
رویکرد راست جلوه دهد، اما به همان میزان می کوشد ناکامی های دولت نهم و
دهم به نام او ثبت نشود. حمایت های اولیه آنان پس از تشکیل دولت نهم، از
احمدی نژاد و مخالفت های آنان در سال های پایانی دولت دهم با وی، در همین
چارچوب قابل بررسی است .
اینک آنان مستظهر به پشتیبانی جامعه
روحانیت و جامعه مدرسین بلند شده اند تا در کنار ائتلاف سه گانه بایستد و
سهمی از قدرت ببرد. ائتلاف سه گانه راهی ندارد که در مقابل این ائتلاف پنج
گانه سنتی که خود راسا شانسی برای پیروزی در انتخابات ندارد، نرمش از خود
نشان دهد، چرا که در غیر این صورت هم ممکن است حمایت جامعتین را از دست دهد
و هم متهم شود که بر هم زننده وحدت اصولگرایان بوده است.
اشتباه
اصلی ائتلاف سه گانه در این بود که مبنای ائتلاف را تعداد تشکل های
اصولگرا قرار دادند و توانایی اداره کشور و داشتن برنامه جامع برای اداره
کشور را برای کاندیدا ها مبنا قرار ندادند. کاری را که اکنون ائتلاف سه
گانه آغاز کرده است، در سال 84 آقای ناطق نوری هم انجام داد، اما در نهایت
کاندیدایی بیرون از ائتلاف آن زمان اصولگرایان پیروزشدند.
در واقع
نه تنها علی لاریجانی ، که محمد باقر قالیباف هم که ادعا می شد در نظر سنجی
های آن زمان اصولگرایان در صدر قرار دارد در برابر کاندیدایی خارج از این
ائتلاف شکست خورد و آنان هشت سال اداره کشور را بی شخصی سپردند که با
بالاترین حد از حسن نیت، تجربه ای برای اداره کشور و برنامه ریزی برای
اداره کشور در سطح کلان نداشت و مسائل را نه بر اساس منفعت ملی که بر اساس
برداشت شخصی و جناحی تحلیل می کرد. به نظر می رسد سهم خواهی از قدرت، مجالی
برای اندیشیدن به کسی یا کسانی که برنامه و توانایی اداره کشور داشته
باشند، نداده است و این نکته ای است که نخبگان و مردم باید به آن توجه نشان
دهند.
اما در زمانه ای که بحث کاندیداها مهم تر از توانایی و داشتن
برنامه برای اداره کشور است،عماد افروغ از اساتید جامعه شناسی کشور از
نیازهای کشور در سال آینده سخن گفته است وبه صورت اجمال به مسائلی از این
دست پرداخته است . وی در این باره می گوید که :
رئیس
جمهور آینده باید توان مدیریت فضای پیش آمده در کشور را داشته باشد و
واقعیات را ببیند. کشور ما امروز نیاز به نگاه مدیریتی دارد که جنگ با آن
اداره میشد، نگاه مردمی که همه آحاد جامعه را درگیر در مشارکت کرده
بود.رئیس جمهور آینده باید نگاه فرهنگی داشته باشد و با اشراف به اوضاع
بتواند از پتانسیلهای کشور استفاده کند و باید به دور از بحثهای
پوپولیستی، هیجانی و رمال مآبانه بپرهیزد.کشور ما امروز نیاز به نظریه
تغییر دارد و باید به استقبال تغییرات و تحولات برویم چرا که ساختارها وحی
منزل نیستند و باید دستی روی سرو گوش آنها کشید و بهینه سازی کرد.
اما
زنگ بی اخلاقی در آستانه انتخابات به صدا در آمده است، یکی از سایت های
وابسته به دولت، در مطلبی که علیه یکی از رقبای خود نوشته است، به نکته
مهمی اشاره کرده است، این سایت صداقت در سیاست را تفکر عوام معرفی کرده است . عاملی که به گفته این سایت باعث شکست در سیاست می شود.
این
سایت در همین ارتباط هاشمی رفسنجانی و محمود احمدی نژاد را دو سیاست مدار
طراز اول معرفی کرده است که هر دو نفر که هشت سال رئیس جمهور کشور بوده اند
در سیاست موفق بوده اند. وقتی به نظر تئوری پرداز این سایت صداقت عامل
شکست در سیاست است، پس قطعا آنان که به قول این سایت طراز اول هستند، صداقت
نداشته اند وگرنه آنان نیز شکست می خوردند.(وقتی یک سایت نزدیک به دولت
چنین ادعایی می کند، این ادعا قطعا در مورد دولت آنان صادق است، چون اقرار
عقلاء علی انفسهم جایز. اما در مورد آقای هاشمی ادعایی است که این سایت
مطرح کرده است)
بر اساس این استدلال باید گفت لاجرم این پیروزی ها
به دلیل عدم صداقت آنان بوده است، چرا که به نظر آنان صداقت در سیاست تفکر
عوام و باعث شکست در عرصه سیاست است.
اما پیروزی در عرصه سیاست به
هر قیمتی می ارزد؟ در گفتمان انقلاب اسلامی کسب قدرت برای خدمت است. حال
اگر از راه دروغ و بی صداقتی به قدرت رسید می توان ادعای خدمت خالصانه
برای مردم کرد؟ عاقبت این کار چیست ؟ کشور به کجا می رود و چه عاید مردم می
شود. این افراد در این هشت سال چه لذتی از بی صداقتی برده اند، جز سست
کردن پایه های اعتماد مردم به نظام اسلامی! گاهی این ایده که یک عده ریاست
جمهوری را برای ضربه زدن به مردم ، کشور و نظام می خواهند، چندان بی جا هم
نیست. تبلیغ بی صداقتی دیگر،آخر تعالیم سیاسی دولتی است. خدا عاقبت همه را
به خیر کند!