دفتر رد گم کنی خاطرات هاشمی برای خانواده!
آیت الله هاشمی رفسنجانی در مرور خاطراتش از 5 فروردین 1365 آورده است؛
خداحافظی هاشمی از امام برای عزیمت به جبهه / عیادت از مجروحان جنگی در بیمارستان طرفه تهران
اول
وقت از جبهه سوال کردم، مساله مهمی نداشتند. به زیارت امام رفتم. مشکلات
بین ارتش و سپاه، اختلاف افسران زمینی با آقای صیاد فرمانده نیرو و ادامه
گزارشهای قبلی درباره مذاکرات غیر مستقیمی که با آمریکائیها بر سر کمک به
آزادی گروگانهای آمریکایی در لبنان در مقابل گرفتن امکانات نظامی داریم،
را گزارش کردم. در مورد دوم موافقند و دستور احتیاط میدهند. برای رفتن به
خوزستان از ایشان خداحافظی کردم.
آقای غزالی از مشهد آمد. از برخی
مسئولان گله داشت. برای عیادت از مجروحان جنگ به بیمارستان طرفه رفتیم،
هدایایی هم دادم. مصاحبهای هم بعد از عیادت از مجروحان انجام دادم به مجلس
رفتم و کارها را انجام دادم. به منزل برگشتم. عفت و یاسر از مشهد رسیدند.
ساعت
سه بعد از ظهر همراه با یاسر و مهدی و پاسداران برای سفر به جبهه با لباس
بسیجی به راهآهن و با [خودروی] پیکان و به صورت ناشناس رفتیم. از ایستگاه
رباطکریم سوار شدیم که کسی ما را نشناسد. در بین راه با آقای [صادق]افشار
رئیس راهآهن درباره وضع راهآهن و کمبود بودجه و برنامههای توسعه مذاکره
کردیم. با آقایان [محسن] رفیقدوست [وزیر سپاه پاسداران]، [علی] شمخانی
[جانشین فرمانده کل و فرمانده نیروی زمینی سپاه] و [ابراهیم] سنجقی۲ که
همراه بودند، درباره امور جنگ و سپاه و ارتش بحث کردیم. ساعت سه بعد از نصف
شب بیدار شدم و تا صبح نخوابیدم.
۱- در این مصاحبه آمدهاست:
«همانطور که انتظار داشتم، مجروحین اینجا را مانند رزمندگان میدان جنگ
دیدم و آنها به ما روحیه دادند. وضع مداوا در این بیمارستان بسیار خوب است و
من گلهای از بیماران نشنیدم و با آنکه مجروحین آدمهای جدی و صادقی هستند و
حرفهایشان را میزنند، اما وضع این بیمارستان خیلی خوب بود و بنده از قبل
هم با این بیمارستان آشنا بودم، خیلی خوب خدمت میکنند و انشاءالله بقیه
بیمارستانها هم اینطور باشند». آقای هاشمی درباره بیانات امامخمینی(ره)
در مورد ضرورت رفتن به جبههها گفت: «سخنان امام آنقدر جدی بود که ما
لحظهای فکر کردیم، مجلس را رها کنیم و به جبههها برویم. ایشان حجت را
تمام کردند و معمولاً وقتی امام اینطور سخن میگویند، مسائلی هست که ما
نمیفهمیم و لابد مسائل مهمتری را در نظر دارند که فرمودند تکلیف است و
باید به جبهه رفت. ما در شرایطی هستیم که اگر خوب از آن استفاده کنیم،
میتوانیم جنگ را به صورت خوبی تمام کنیم و به پیروزی دست یابیم و اگر به
دشمن مهلت دهیم تا خود را آماده کند، ممکن است زمان بیشتری از ما گرفته
شود».
ابلاغ سلام و محبت امام به هاشمی / دفتر رد گم کنی خاطرات هاشمی برای خانواده!
در خاطرات آیت الله از 5 فروردین 1366 نیز می خوانید؛
در
منزل بودم. مهدی برای درس خواندن به منزل دوستش رفت. به اخبار رادیو صدای
آمریکا و رادیو بی بی سی گوش دادم. هنوز افتضاح کاخ سفید در صدر اخبار است
و مسائل خلیجفارس به آن اضافه شده است. اخبار مربوط به انقلاب ایران،
جاذبه زیادی در رسانهها دارد.
خاطرات را نوشتم. امسال هم یک
دفترچه خاطرات مختصر، برای راه گم کردن ترتیب دادم. عفت و بعضی از بچهها
برای اینکه در جریان امور کشور قرار داشته باشند، علاقه زیادی به دیدن
خاطرات من دارند. اگر آنها را نامحرم به حساب آورم، ناراحت میشوند و اگر
در جریان همه رخدادهای محرمانه قرار دهم، مصلحت نیست. به ناچار سال گذشته و
امسال، در یک دفتر دیگر، حوادث بی اهمیت و غیرحساس را می نویسم که ببینند.
پیش از ظهر احمدآقا آمد و سلام و محبّت امام را ابلاغ کرد.
نامهای خدمت امام نوشتم مبنی بر ضرورت حل بعضی از مشکلات که غیر از ایشان،
کسی نمیتواند آنها را حل کند: اصلاح قانون اساسی، تعداد نمایندگان، گزارش
مذاکرات مجلس، ترکیب شورای نگهبان، مدیریت قوه قضائیه، سنتهای دست و
پاگیر شرعی و عرفی بی اساس، تعدیل سیاست خارجی و مشکل ارتش و سپاه و سیاست
خارجی و افراط کاریها به نام دین و انقلاب. ظهر ناهار از دفتر امام
آوردند. به تنهایی غذا خوردم.
ظهر آقای ]خسرو[ عروج ]مسئول سپاه
حفاظت انصارالامام[ آمد. گزارش خودش و وضع سپاه حفاظت را داد. عصر دو نفر
از تیپ زرهی 20 رمضان سپاه آمدند. توضیحاتی درباره امکانات زرهی سپاه دادند
و برای حل مشکل پرونده یکی از آنها استمداد کردند. از آقای ] غلامرضا[
آقازاده ] وزیر نفت[ درباره خسارت وارده به اسکله آذرپاد و دوکشتی دنا و
اوج پرسیدم؛ خیلی زیاد نبوده است.
2- آقای ابراهیم سنجقی رابط فرماندهی کل سپاه با آقای هاشمی بود.
واکنش هاشمی به بدحجابی نوروزی در تهران!/ مذاکره هاشمی و حاج احمد آقا درباره نامه آیتالله منتظری
هاشمی در مرور خاطراتش از 5 فروردین 1368 نیز می گوید؛
ساعت
نه وربع به مجلس رسیدم. خیابانها تحت تأثیر تعطیلات عید، هنوز خلوت است.
گزارشها را خواندم. به آیتالله [موسوی] اردبیلی [رئیس قوه قضائیه] تلفن
کردم. به دفتر آمدند.یک ساعتی درباره تصمیم اخیر امام و مسأله خبرگان و
موضوع آیتالله منتظری مذاکره کردیم و راههای ممکن حل مشکل را بررسی
نمودیم.
آقای عبدالله نوری [نماینده امام در سپاه پاسداران و جهاد
سازندگی] آمد. گزارشی از وضع سپاه و تبلیغات سپاه و برنامههای فرهنگی و
سیاسی داخل سپاه داد و ضرورت کنترل خودسریهای داخل سپاه را گفت و برای به
نظم کشیدن سپاه استمداد کرد؛ تایید کردم. او هم از مسأله آقای منتظری تا
حدی مطلع بود و اظهار نگرانی میکرد؛ همه چیز را نمیداند. همسر آقای
بهرامی [از هم درسان دوران طلبگی] آمد؛ پیغام آورده بود. برای نجات خود،
کمک خواسته است. عصر تا ساعت چهارو نیم در دفترم کار کردم. به خانه آمدم.
در
مسیر برای اولین بار به نظرم آمد، بدحجابی نسبتاً وسیع است. خانمها بخشی
از موی سر را بیرون میگذارند. آرایشها غلیظتر و جورابهای نازک زیاد شده
است. احتمالاً حال و هوای نوروز و مسافران شهرستانی هم در این منظره
بیتأثیر نیستند. به خانه آمدم ، کسی نبود.
به دفتر امام رفتم و
با احمدآقا مذاکره کردیم. خبر داد که امروز نامهای از آقای منتظری به امام
رسیده که نوعی عذرخواهی است و اعلام کرده که از این به بعد، نظر امام را
بر نظر خودشان مقدم خواهند داشت. این نامه کمی از خشم امام کاسته است، ولی
هنوز امام برروی نظر خود هستند و فقط با دادن مهلت بیشتر، ممکن است موافقت
کنند. پس از مذاکره زیاد، باز هم به این نتیجه رسیدیم؛ حتی الامکان باید از
وقوع آن جلوگیری شود. ولی احتمال قبول امام ضعیف است.