نامه تاريخي امام (ع)‌ به اهالي كوفه

عبدالله بن همام پس از آن قصيده‌اي بلند در ستايش يزيد خواند. شاعران ديگري هم در تعريف و تمجيد از يزيد اشعار ديگري خواندند كه نهايت بي‌شرمي و وقاحت بود.

نامه تاريخي امام (ع)‌ به اهالي كوفهعبدالله بن همام قبل از آن كه قصيده معروف خود را بخواند سخناني در ستايش يزيد بن معاويه گفت كه بدون ترديد آن را مي‌توان اوج چاپلوسي دانست.

عبدالله بن همام در آغاز سخن خويش خطاب به يزيد بن معاويه گفت:«خداوند در اين مصيبت جانگداز (فوت معاويه)‌ اجر جزيل و صبر جميل به تو ارزاني فرمايد و اين موهبت خلافت را بر تو مبارك كند و در مشكلات رعيت‌داري و كشورباني يار تو باشد. خداوند معاويه را قرين آمرزش خود سازد و تو را به سوي اعمال صالحه راهبري كند. به همان نسبت كه اين مصيبت بزرگ است، اين موهبت هم بزرگ است. جاي تو اكنون در محراب امامت و سرير سلطنت است. گرچه در غم مرگ پدر كام تو تلخ شد، اما شهد شيرين خلافت هم به گلوي تو چكيد. از خداوند متعال در برابر اين فاجعه، ثواب عظيم ‌بستان و در برابر اين مواهب و عطايا به درگاهش شكر فراوان بگزار. ما از درگاه او مسالت داريم كه در دستگاه تو به آرزوهاي خود دست يابيم.»

عبدالله بن همام پس از آن قصيده‌اي بلند در ستايش يزيد خواند. شاعران ديگري هم در تعريف و تمجيد از يزيد اشعار ديگري خواندند كه نهايت بي‌شرمي و وقاحت بود.

نگرشي حتي سريع و كوتاه به زندگاني معاويه بن ابوسفيان نشان مي‌دهد كه وي براي تثبيت حكومتش از حيله‌هاي سياسي و از هر ابزاري استفاده مي‌كرد. سياست‌هاي ضد اسلامي او موجب پديد آمدن فجايع و بدعت‌هاي بسيار شد. انتخاب فرزند ناخلفش يزيد براي وليعهدي و موروثي‌كردن حكومتش از بزرگ‌ترين بدعت‌هاي نامشروعي بود كه او با تطميع و تهديد به انجام رساند.

يزيد با تشكيل آن جلسات تلاش مي‌كرد كه زمينه را براي بيعت گرفتن از مردم براي خلافت خود آماده سازد.

در اين زمان وليد بن عتبه، فرماندار شهر مدينه بود. يزيد نامه‌اي كوتاه براي او نوشت و با پيكي تندرو به سوي مدينه فرستاد. در اين نامه يزيد به وي نوشت:

«وقتي نامه من به تو رسيد حسين بن علي، عبدالله بن زبير و عبدالله بن عمر را احضار كن و از آنها بيعت بگير. در اين دستور هيچ گونه تغييري نيست و آنان حتما بايد بيعت خود را اعلام كنند.» وليد بن عتبه مي‌دانست كه گرفتن بيعت از آن سه نفر چندان آسان نيست. او مروان بن حكم را به ياري طلبيد و با او به مشورت پرداخت. مروان در پاسخ پرسش وليد گفت:

«اگر راي من را مي‌پذيري لازم است كه هر چه زودتر پسر زبير و حسين بن علي را احضار كني. اگر بيعت كردند كار تمام است و در غير اين صورت آنان را به قتل رسان».

مروان بن حكم از بزرگان بني‌اميه محسوب مي‌شد و هميشه مورد مشورت قرار مي‌گرفت. وي پس از حادثه كربلا و مرگ يزيد ادعاي خلافت كرد و در سال 65 هجري مردم شام با او بيعت كردند و او به حكومت رسيد. پس از او پسرش عبدالملك خليفه شد و پس از وي نيز فرزندانش سال‌ها خلافت كردند و به خلفاي بني‌مروان معروف شدند.

امام حسين(ع) در روزهاي آخر ماه رجب تصميم گرفت كه همراه برادران، فرزندان و برادرزادگانش مدينه را ترك گفته و رهسپار مكه شود. پيشواي فرزانگان يك روز پيش از عزيمت به مكه در حالي كه مقدمات سفر خود و خاندان خويش به مكه را فراهم مي‌كرد در بين راه به مروان حكم برخورد كرد. مروان به امام حسين گفت: «يا اباعبدالله، من خير شما را مي‌خواهم. پند مرا بپذيريد و به خاطر دين‌تان و دنياتان با يزيد بيعت كنيد».

امام در پاسخ او فرمود: «زماني كه زمامداري چون يزيد بر امت اسلامي حكومت كند، بايد با اسلام خداحافظي كرد».

به اين گونه امام حسين(ع) و خانواده‌اش به مكه هجرت كردند. در اين دوران حوادثي در كوفه مي‌گذشت كه بايد به آن بپردازيم. هنگامي كه خبر خودداري امام حسين(ع) از بيعت با يزيد و مهاجرت وي از مدينه به مكه به كوفه رسيد، جنبشي ميان مردم ستمديده پديد آمد. سرانجام فرهيختگان آن شهر در خانه سليمان بن صرد خزاعي گرد آمدند. سليمان صرد خزاعي از اصحاب پيغمبر و از نخستين كساني بود كه در كوفه سكونت كرد. او از شيعيان و علاقه‌مندان به اهل بيت عليهم‌السلام بود. وي در آن جلسه به ديگر ياران اهل بيت‌ اطلاع داد كه امام حسين(ع)‌ از بيعت با يزيد خودداري كرده و در مكه مكرمه به سر مي‌برد. شركت‌كنندگان در آن جلسه تصميم گرفتند كه بر ضد حكومت جابرانه يزيد قيام كنند و از امام حسين(ع)‌ بخواهند كه به كوفه بيايد و رهبري قيام را به عهده گيرد. متن نامه تاريخي آنان كه درواقع نخستين نامه آزادگان كوفه است در كتاب‌هاي مربوط به مقتل امام حسين(ع)‌ آمده و نشان‌دهنده آگاهي آنان از فساد حكومت معاويه و شخصيت فاسد يزيد است. پس از آن نامه‌هاي بسيار ديگري از كوفه به امام حسين(ع)‌ كه در مكه بود رسيد كه او را دعوت كرده بودند. امام حسين(ع)‌ صلاح در آن ديد كه قبل از آن كه خود به سوي كوفه حركت كند، پسرعموي خود مسلم بن عقيل را به آن سو بفرستد. متن نامه‌اي كه امام براي مردم كوفه فرستاد تا مسلم بن عقيل به دعوت‌كنندگان برساند، نشان‌دهنده آن است كه امام دعوت كوفيان را پذيرفته است. در پايان اين نامه تاريخي آمده است:

«پسرعمويم، مسلم بن عقيل را تنها مگذاريد. به جان خودم سوگند، امام و پيشوا كسي نيست، مگر آن كس كه به كتاب خدا عمل نمايد و به دادگستري و عدالت اقدام كند و به دين حق ملتزم باشد و خود را وقف خدا كند. والسلام»

(متن كامل نامه در تاريخ طبري، ج5 و الارشاد شيخ مفيد ج2 و مقتل خوارزمي آمده است.)

محمود حكيمي / نويسنده و پژوهشگر/جام جم

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک