تندروها با مردم و نخبگان بیگانه‌اند چون فقط خود را حق می دانند و معتقدند حرف شان باید به هرقیمتی حاکم شود

روزنامه هم‌میهن نوشت:سه پاره شدن جامعه را می‌شود با چشم غیرمسلح دید. بخشی تندروهای حاکم بر ساختار هستند، بخشی منتقدان وضع موجود و بخشی دیگر توده‌های خاکستری مردم که کاری به دعواها ندارند، از ما و آن‌ها عبور کرده‌اند

تندروها با مردم و نخبگان بیگانه‌اند چون فقط خود را حق می دانند و معتقدند حرف شان باید به هرقیمتی حاکم شود

روزگاری نه‌چندان دور، ناظران و خبرگان نسبت به ایجاد شکاف بین ساختار و مردم هشدار می‌دادند و حالا، حرف بر این است که چرا آنان که قدرت را در دست دارند، نه‌تنها توجهی به این شکاف و گسل‌هایی که چند سال یک‌بار می‌لرزد ندارند، بلکه طوری رفتار می‌کنند که خبر از بیگانگی آن‌ها با وضعیت امروز جامعه را می‌دهد. گویی در جعبه‌ای مقوایی زندگی می‌کنند که دنیای‌شان در چارچوب دیوارهای آن خلاصه می‌شود.

این بیگانگی را می‌شود از چند جهت بررسی کرد.

1- تندروها گعده‌های مشخصی دارند و معمولاً با طیف وسیعی از اشخاص جامعه مرتبط نیستند. تا حد زیادی ایزوله هستند. اگر در شبکه‌های اجتماعی نیز حضوری داشته باشند، برای جدال آمده‌اند. البته اظهارنظرهایشان بدون پاسخ نیز نمی‌ماند چون بنیان فکری‌شان غلط و قابل نقد است. اگر کرسی استادی دانشگاه را نیز به دست آورده باشند، نه برای آموزش بلکه برای ارشاد، راهنمایی و رفع شبهات ذهنی پشت تریبون می‌روند. فارغ از اینکه نکته طرف مقابل حقیقتی باشد که آن‌ها شبهه بدانند.

2-آن‌ها به‌طور جدی معتقدند – یا تظاهر به این اعتقاد می‌کنند – که حق مطلق هستند و آنچه عمل می‌کنند بر پایه همین مبانی بوده و صحیح است. فارغ از اینکه قرائت‌های مختلفی از مکاتب مختلف وجود دارد، آن‌ها معتقدند که خالص‌ترین قرائت را در اختیار دارند و همین کفایت می‌کند تا عملکردشان صحیح و خدشه‌ناپذیر باشد. درحالی‌که آنان می‌توانند دست به اقدامات مدنظر خود بزنند به‌خاطر اینکه پشتیبانی تمام‌قد ساختار را حتی در دولت‌های غیرهمسو در اختیار دارند. بسته به میزان قدرت آن دولت یا عملکرد جریان مقابل، مقدار موفقیت‌شان متفاوت است. گاهی با موانعی روبه‌رو می‌شوند و گاهی نیز بدون هیچ مانعی دست به هر اقدامی – مثل خالص‌سازی تمام نهادها – می‌زنند و طرف مقابل نیز قدرتی ندارد که بخواهد مقابل این جریان بایستد. صرفاً می‌تواند به آگاه‌سازی مخاطبان خود دست بزند. در حال حاضر، وضعیت دوم را تجربه می‌کنیم.

3- تندروها از وقایع بی‌خبر نیستند. بلکه وقایع و تحولات را می‌بینند اما با ذات این تحولات و خواسته‌هایی که مطرح می‌شود، بیگانه هستند. آن‌ها بعضی خواسته‌های جامعه را اصلاً به رسمیت نمی‌شناسند چون با اصول ادعایی‌شان سازگاری ندارد. مثل تنش‌زدایی با اروپا و آمریکا در سیاست خارجی، و مسئله آزادی‌های اجتماعی، حریم خصوصی و به‌طور مشخص حجاب در حوزه مسائل داخلی.

برخی دیگر از مسائل روان کف جامعه مثل بحران اقتصادی را نیز ناشی از قصور دولت‌ها می‌دانند. معتقد نیستند که برخی اصول آهنین ساختار و تصمیمات کلان است که با گذشت سال‌ها، نتایج مورد نظر سیاست‌گذاران را برآورده نکرده. به اعتقاد آنان، بخش دیگر این بحران‌ها که اقتصاد یکی از نمونه‌های آن است، به این برمی‌گردد که دولت‌ها، دستورالعمل‌های مشخص ناشی از اصول ساختار را کامل اجرا نکرده یا نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت بوده و مسیر خود را رفته‌اند. در این نگاه، ساختار و اصول بدون ایراد است.

این خواسته‌های جامعه، وعده و خبردرمانی می‌شوند. تمام بحران به دولت قبل نسبت داده شده و تقصیر و قصور قوای مقننه و مجریه فعلی، در آن‌ها نادیده گرفته می‌شود. برخورد با این دست مسائل، پاسخ روشنی دارد و آن نیز وعده «حرکت رو به جلو» است. به کدام سمت؟ مشخص نیست.

4- بخشی از کاهش قدرت شنوایی تندروها، مربوط به اعتقاد راسخ آن‌ها به کامل بودن ساختار است. زمانی که چنین باوری وجود داشته باشد، دو دیوار آجری بلند دو طرف چشم و گوش‌های شخص می‌کشد که هیچ صدا و منظره بدی را به سمع و نظرش نمی‌رساند. آن‌ها معتقدند که یک دستورالعمل کامل و پاسخگو به همه شئون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی برای انسان قرن ۲۱ در دست دارند که اصلاً نیازی به بازنگری ندارد. اگر اشخاص این دستورالعمل‌ها را دنبال کنند، مشکلات اگر به‌طور کامل حل نشود، تا حد زیادی کاهش می‌یابد.

5-در حال حاضر، مهم نیست که مردم چه بخواهند. قرارداد اجتماعی بین مردم و ساختار برای اداره کشور از نظر آن‌ها معنا ندارد. ساختار از یک حق الهی ساخته شده است. از نظر این طیف فکری، رابطه ساختار و جامعه یک جاده دوطرفه نیست که حقوق و تکالیف در آن معنا داشته باشد. یک خط آهن است با قطاری که مسیری مشخص دارد و افراد از آن پیاده یا به آن سوار می‌شوند.

با چنین تصوری، اصلاً خواسته‌ها محلی از توجه پیدا نمی‌کنند. این قطار اصولی از بتن مسلح دارد و مهم نیست پِی آن را سال‌ها پیش ریخته باشند. از همین زاویه نگاه است که تفکرهای متفاوت حتی اگر بر پایه همان اصول با چاشنی کمی تغییر و انعطاف‌پذیری باشد، تحمل نمی‌شود. فرض کنید چهار دهه قبل بنیان یک اقدام غلط گذاشته شده که در همان دوران و پیش از آن نیز مخالفت‌های مدنی زیادی با آن شده است. اما موافقان این اقدام که نفوذ گسترده‌ و اهرم زور را در اختیار داشتند، توانستند این مسیر را شروع کنند. حالا که حداقل دو نسل پس از چنین اقدامی به جامعه وارد شده و این اصول را نمی‌خواهد، تکلیف چیست؟ پذیرش خواسته بخش نه‌چندان کمی از جامعه؟ استفاده از زور بیشتر در پوشش قانون؟ برای این طیف فکری، معمولاً گزینه دوم پاسخ این سوال است.

6- نوانقلابیون تندرو در یک جعبه کوچک زندگی می‌کنند. جعبه‌ای که به مرور زمان ساخته شده و از ابتدای کار وجود نداشته. تمام دنیا برای آن‌ها در چارچوب همین دیوارهای مقوایی خلاصه می‌شود. آن‌کس که دوست ندارد در این جعبه بماند، می‌تواند برود. چون در این منطق، «همین است که هست» و راه برگشت یا اصلاحی وجود ندارد. دیوارهای این جعبه نمی‌گذارد صداهای بیرون شنیده شود. البته اگر موجی از این امواج از این لایه‌های مقوایی بگذرد، با گوش‌هایی ضعیف مواجه می‌شود.

بودن در این جعبه، پیش‌نیازهای خاصی دارد . پیش‌نیازهایی مثل سرسخت بودن، بی‌توجهی به تحولات و خواسته‌ها، داشتن نگاه دشمن‌محور به منتقدان و مخالفان، باور به بی‌نقص بودن آنچه داریم و بی‌توجهی به نقدها، اعتقاد به جریان داشتن حرکت رو به جلو و… در چارچوب نگاه ساکنان این دیوارهای مقوایی است که اکثریت ضد گفت‌وگو با غرب یا برقراری تعادل در روابط خارجی، طرف‌دار چین و روسیه، طرف‌دار حجاب اجباری، لایحه حجاب و گشت هنجارهای اجتماعی، نعمت بودن تحریم و مسائلی مانند آن‌ها هستند. یعنی هر چیزی که امروز به‌عنوان «ارزش» به مردم ارائه می‌شود

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک