تأثیر نافله در جذب محبت خدا

در اینجا اهل معرفت بحثی دارند که من نمی‏خواهم به طور مفصّل وارد آن شوم، فقط به اندازه‏ای که به بحث ما مربوط می‏شود اشاره می‏کنم. در تعابیر اهل معرفت آمده است: «حسن ادب قلب»، «سوء ادب قلب». من برای اینکه مطلب روشن شود مجبورم مطلبی را که جنبه معرفتی دارد ولی تقریباً همگانی است مطرح کنم.

آیت‌الله
مجتبی تهرانی می‌گوید: اولین اثر «نافله» حبّ خداست، زیرا هنگامی که دل
تخلیه شد، خدا در دل «تجلّی» می‏کند. داشتن حد تعادل خوف و رجای الهی شرط
تحصیل «حسن ادب» قلب است.


به گزارش فارس، آیت‌الله مجتبی تهرانی از اساتید برجسته
اخلاق در جلسه دوازدهم «تربیت و مربیان تربیتی» به بیان نکات نغز و مباحث
ناب پرداخته است که مشروح آن در پی می‌آید:

مروری بر مباحث گذشته

بحث ما راجع به تأدیب و تربیت بود، عرض شد اگر شخصی بخواهد دیگری را
مؤدّب به آداب الهی کند و روش رفتاری و گفتاری به او بدهد، باید قبل از آن
خود را در تمام ابعاد وجودی عقلی، نفسی، جوارحی و.. مؤدّب به آداب الهی
کند.

در بحث «تأدیب قلب» گفتیم: انسان باید قلبش را به «ادب الهی»، ادب کند.
مراد از «تأدیب قلب» این است که انسان اجازه ندهد «حبّ ماسوی الله» در آن
نفوذ کند و اگر چیزی از این محبّت در قلب وجود دارد باید آن را «تخلیه»
کند. در جلسات گذشته روایاتی را نیز در این زمینه مطرح کردیم.

تخلیه دل و تجلّی خدا

عرض شد؛ این طور نیست که اگر انسان قلبش را به آداب الهی ادب کند و آن را
از «حبّ ماسوی الله» تخلیه کند، از نظر الهی بی اثر باشد. هنگامی که انسان
خود را به آداب الهی تربیت می‏کند آثاری بر آن مترتّب می‏شود. اهل معرفت
این بحث را در قالبی می‏ریزند و می‏گویند: «تأدیب قلب» و «تخلیه» آن موجب «تجلّی» خداوند در دل خواهد شد. 
در واقع اگر دل، از «حبّ ماسوی الله» تخلیه شود و «حبّ به خدا» سراسر آن
را فرا بگیرد، محلّ «تجلّی» خدا می‏شود. قلب «بیت الله» است! قلب خانه خدا
است! صاحب این خانه هم خدا است؛ اگر کسی «ماسوی الله» را از این خانه خارج
کند، صاحب خانه خود وارد آن می‌شود. صاحب خانه که آمد، دل از حالت غصبی
بیرون خواهد آمد. این تعبیری که می‌گویند: «خدا تجلّی می‏کند»، به معنای
ورود صاحب خانه است.

در گذشته گفتیم که قلب اگر از نظر حالی دارای «خشیت» شود و از نظر افعالی
به «نوافل» روی آورد، مورد محبّت خدا قرار می‏گیرد. دلی که از «حبّ ماسوی
الله» تخلیه شد و «حبّ به الله» سراسرش را فرا بگیرد دچار «خشیت» خواهد شد.
اثر بسیار بارز ایجاد «خشیت» نیز که در روایت به آن اشاره شده این است که
مورد محبّت خدا قرار می‌گیرد و هنگامی که خدا او را دوست داشت همه کاره‌اش
می‌شود، به گونه‏ای که تمام امورش را خدا انجام می‌دهد.

تأثیر نوافل در جذب حبّ خدا

در روایت معروفی آمده است: «وَ إِنَّهُ لَیتَقَرَّبُ إِلَی
بِالنَّافِلَةِ حَتَّى أُحِبَّهُ»، اوّلین اثر «نافله» حبّ خدا است. هنگامی
که دل «تخلیه» شد، خدا «تجلّی» می‏کند، هنگامی که خدا به وسیله هم حال و
هم افعالِ شخص وارد دل شد، مورد محبّت خدا قرار می‏گیرد و هنگامی که خدا او
را دوست داشت، آن‏گاه همه کاره‌اش می‏شود؛ «کُنْتُ سَمْعَهُ الَّذِی
یسْمَعُ بِهِ»، دیگر تعبیر  بالاتر از این نمی‌شود؛ گوشی که با او می‌شنود
گوش خدا است، «وَ بَصَرَهُ الَّذِی یبْصِرُ بِهِ» چشمی که می‌بیند چشم خدا
است، «وَ لِسَانَهُ الَّذِی ینْطِقُ بِهِ وَ یدَهُ الَّتِی یبْطِشُ
بِهَا».  کسی که قلبش را به آداب الهی مؤدّب کند، یعنی آن را از «حبّ ماسوی
الله» تخلیه نماید، قوا و اعضایش همه الهی می‌شود.

«قلب سلیم» قلبی است که «حبّ دنیا» در آن نفوذ نکرده باشد

همان طور که در جلسه گذشته عرض کردم امام صادق(علیه‏السلام) در ذیل آیه
شریفه «‏إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ»  که درباره قیامت است
می‏فرماید: مراد از سلامت قلب «هُوَ الْقَلْبُ الَّذِی سَلِمَ مِنْ حُبِّ
الدُّنْیا»،  که سلامت قلب بر محور این است که حبّ دنیا در آن «نفوذ» نکرده
باشد. به کلماتی که در اینجا استخدام می‏کنم دقّت کنید! نه اینکه حبّ به
دنیا وارد نشده باشد، «نفوذ» نکرده باشد. بعضی
مواقع بر سر یک دو راهی قرار می‏گیریم که در آن باید بین خدا و غیر خدا
یکی را انتخاب کنیم، اگر در اینجا به دنبال غیر خدا یا حبّ دنیا برویم
می‏گویند: حبّ به دنیا در قلبش «نفوذ» کرده است،
حبّ خدا در قلبش «نفوذ» نکرده، چون اگر «نفوذ» کرده باشد آن را رها می‏کرد.

«حسن ادب» و «سوء ادب» قلب

در اینجا اهل معرفت بحثی دارند که من نمی‏خواهم به طور مفصّل وارد آن
شوم، فقط به اندازه‏ای که به بحث ما مربوط می‏شود اشاره می‏کنم. در تعابیر
اهل معرفت آمده است: «حسن ادب قلب»، «سوء ادب قلب». من برای اینکه مطلب
روشن شود مجبورم مطلبی را که جنبه معرفتی دارد ولی تقریباً همگانی است مطرح
کنم.

قلب با دوری از افراط و تفریط به حسن ادب الهی دست پیدا می‏کند

در باب حالات قلب نسبت به همه امور معرفتی سه حالت تصویر می‏کنند: یک؛
«افراط»، دو؛ «تفریط»، سه؛ «تعادل». به عنوان مثال «خوف» و «رجا»، هر دو از
حالات معرفتی قلبی محسوب می‏شوند. صفت «خوف» و «رجا» که در مقابل هم قرار
می‏گیرند هرکدام، یک حالت افراط، یک حالت تفریط و یک حالت تعادل دارند.
حالت «تعادل» خوف و رجا، ترس از جهنّم و عذاب و امید به رحمت الهی است.
امّا «خوف» در حالت افراطی باعث ایجاد «یأس از رحمت خدا» می‏شود و «رجا» در
حالت افراطی «احساس ایمنی از عذاب الهی» ایجاد می‏کند، تا جایی که در
نهایت باعث می‏شود شخص جرأت معصیت کردن پیدا کند.

هم خوف و هم رجا از حالات بسیار خوب است، امّا باید در حالت تعادل باشد.
امام صادق(علیه‏السلام) در روایتی فرمود: « قَالَ: کَانَ
أَبِی(علیه‏السلام) یقُولُ»، حضرت فرمود که پدر بزرگوارشان یعنی امام باقر
فرمودند: « إِنَّهُ لَیسَ مِنْ عَبْدٍ مُؤْمِنٍ إِلَّا وَ فِی قَلْبِهِ
نُورَانِ»، هیچ بنده مؤمنی نیست مگر این که در دلش دو نور وجود دارد،
«نُورُ خِیفَةٍ وَ نُورُ رَجَاءٍ»، هم نور بیم از عذاب الهی و هم نور امید
به رحمت الهی در دل قرار دارد. این‏ها مربوط به حالات دل است. «لَوْ وُزِنَ
هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَى هَذَا وَ لَوْ وُزِنَ هَذَا لَمْ یزِدْ عَلَى
هَذَا»،  اگر قرار باشد آن‏ها را با هم بسنجیم، نه این بر آن فزونی دارد و
نه آن بر این؛ یعنی یک حالت تعادل بین آن دو برقرار  است. این‏ها موقعی نور
هستند که تعادل‌شان حفظ شود. نه این بر آن بچربد و نه آن بر این. جهت این
است که اگر هر کدام، تعادل خود را از دست داده و به سمت افراط یا تفریط
بروند اثر بسیار بدی به بار خواهند گذاشت. «افراط در خوف» موجب «یأس از رحمت الهی» و «افراط در رجا» باعث «جرأت بر معصیت» می‏شود.
لذا اگر به روایات و آیات مراجعه کنید خواهید دید که هر دو حالت را نکوهش
کرده‏اند. در قرآن نسبت به یأس از رحمت خدا نهی شده است: «لا تَقْنَطُوا
مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ».  در جای دیگر می‏فرماید: «إِنَّهُ لا ییأَسُ مِنْ
رَوْحِ اللَّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْکافِرُونَ»،  یأس از رحمت خدا که نتیجه
افراط در خوف می‏باشد، از خصوصیات کافر است. از طرف دیگر راجع به کسانی که
نسبت به صفت رجا حالت افراطی پیدا کرده و احساس ایمنی از عذاب الهی دارند
می‏فرماید: «أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ
إِلاَّ الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ».  همه این‏ها برای قلب است. ارزش این حالات
متعلّق به انسان، بر محور نقش سازندگی آن‏ها است؛ اگر قرار باشد که این‏ها
برای انسان نقش تخریبی پیدا کنند مذموم خواهند بود. خوف از عذاب الهی
آن‏گاه برای قلب ممدوح است که نقش سازندگی داشته باشد نه تخریبی. انسان
هنگامی که مأیوس شد دیگر پا در وادی اطاعت نخواهد گذاشت؛ می‏گوید: آب که از
سر گذشت چه یک وجب، چه صد وجب.

اگر امید و رجا هم بخواهد از حدّ اعتدال بگذرد، دیگر مرز سرش نمی‏شود!
حلال و حرام نمی‏فهمد! به تعبیر دیگر نقش تخریبی پیدا می‏کند.

«حسن ادب قلب» به معنای حفظ تعادل و دوری از افراط و تفریط است

حسن ادب و سوء ادبی که اهل معرفت در باب قلب نسبت به کسی که می‏خواهد دلش را در وادی حبّ به خدا قرار دهد مطرح می‏کنند، می‌گوید به این معنا است که انسان دل را چنان تربیت کند که نسبت به این حالات مربوط به قلب حالت تعادل حفظ شده و از افراط و تفریط دور بماند. «مَنْ تَأَدَّبَ بِآدَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ أَدَّاهُ إِلَى الْفَلَاحِ الدَّائِم»، حسن ادب و یا ادب الهی نسبت به قلب این است.

ما در باب مسأله قلب و تادیب  آن که راجع به حبّ به خدا بود بحث کردیم و
حسن ادب و سوء ادب را در ارتباط با مقامات معنویه مطرح کردیم.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک