خاطره پرویز پرستویی از مرحوم اینانلو

محمدعلی اینانلو را از ۴۰ سال پیش می‌شناختم، زمانی که دیگر ورزش را رها کرده بود و در روزنامه‌ای که کار می‌کردم، فعالیت می‌کرد.

در صفحه شبکه اجتماعی خود نوشت: شده‌ایم
پیام‌آور مرگ. مرگ عزیزان تکرارناپذیر. حالا هم این مرد مردستان، این بالابلند
پرصلابت، با آن صدای بی‌نظیر که در تناسب کامل با آن هیبت و اندام بود. مرد ورزش و
شکار و مستند و طبیعت. مستند از شکار و طبیعت. ورد زبانش این بود که ایران، جهانی
درون یک مرز است که همواره در هر مقطعی از سال، چهار فصل را می‌شود درون این مرز
سراغ گرفت. مستندهایش هم مدام تلاشی برای اثبات همین ادعا بود. مدام در سفر بود
برای ثبت گوشه‌گوشه این سرزمین، با دوربین و تفنگ. هیبتش جان می‌داد برای این‌که
تفنگ را اریب روی شانه بگذارد و در خط افق، در تاریک‌روشنای غروب قدم بردارد و
تجسم شمایل مردان اسطوره‌ای شود
.

محمدعلی
اینانلو را از چهل سال پیش می‌شناختم، زمانی که دیگر ورزش را رها کرده بود
(والیبال تا سطح تیم ملی) و در روزنامه‌ای که کار می‌کردم یکی از ستون‌های سرویس
ورزشی بود و همچنان به حضور رسانه‌ای‌اش ادامه داد، با دو محور ورزش و طبیعت
.

توی
خیابان دیدمش، داشت از ماشین سفری شاسی‌بلندش پیاده می‌شد. گفت ماشینت را همین جا
بگذار و با من بیا که دارم می‌روم به کوه و دشت و نپرس کجا. پشیمان نمی‌شوی. حالا
پشیمانم که نرفتم. مثل پشیمانی بابت خیلی از کارهای کرده و ناکرده
.

قافله
مرگ به نسل ما رسیده و به تعبیر آیدین آغداشلو آشنایان دور و نزدیک، مثل درختی
تنومند که تبر یا طوفان به تنه‌اش زده، درست بیخ گوش ما با صدایی مهیب، گرومبی بر
زمین می‌افتند و هر بار پشت‌مان می‌لرزد
.

عضویت در تلگرام عصر خبر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
طراحی سایت و بهینه‌سازی: نیکان‌تک